هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ غروب ۲۳آذر۱۳۵۷ خورشیدی، برابر با ۱۳محرم ۱۳۹۹ هجریقمری، مشهد، چیزی شبیه غروب کربلاست. صدای همهمهها خوابیده است، از کناروگوشه خیابانهای منتهی به بیمارستان، باریکهدودی سیاه از لاستیک نیمسوختهای هرازگاه بالا میرود و قطرههای خون دلمهشده بر خاک تاریک افتادهاند. هیچ ماشینی در اطراف پرسه نمیزند. چراغ همه خانهها خاموش است. امشب تمام شهر تنها یک ساختمان است.
بیمارستان است. بخش اطفال بیمارستان است؛ اتاقی با دیوارهای گچی شعارنوشته، تکهآجری روی تخت فلزی و جغجغهای شکسته روی زمین. چندساعت پیش، هوای مشهد آفتابی بوده، آفتاب که نه، نیمهجان نوری با تابشی بیرمق در دهان یخ آسمان، یخ از جیغ گلولههای خلاص بر سینهها، سرها، دستها و شعارها. یکی میپرسد: «پس بچهها! بچهها کجایند؟» بعد فریاد ضجه و شیون دهها مادر با صدای پاهایی که هراسان، پلههای بسیاری را بینشان بالا و پایین میدود، درهم میآمیزد تا روز سیاه مشهد در پاییز۱۳۵۷ رقم بخورد؛ روزی که با «کودککشی» به پایان رسید، اما همیاری و اتحاد مردم در دفاع از آرمانهایشان آن را در تقویمها «روز همبستگی ملی» ثبت کرد.
روایت این روز در تاریخ مشهد را میتوان در بخشی از شرح مصاحبه رهبر معظم انقلاب با شبکه۲ سیما در بهمن سال۱۳۶۳ شنید. محرم است و ایشان در مجلس روز سوم عزای امامحسین (ع) که در خانه یکی از علمای مشهد برگزار شده است، حضور دارند که تلفن زنگ میخورد. یکی گوشی را برمیدارد و بعد با سرعت میآید و در گوششان به نجوا خبر حمله به بیمارستان را میگوید؛ «من را پاى تلفن خواستند. رفتم تلفن را جواب دادم؛ دیدم از بیمارستان است و چند نفر از آن طرف خط دارند با کمال دستپاچگى و سراسیمگى مىگویند حمله کردند، زدند، کشتند، به داد برسید. بچههای شیرخوار را زده بودند....» رهبر معظم انقلاب بهتزده بیرون میروند تا از جزئیات خبر بیشتر مطلع شوند.
ماجرا از این قرار است که در این روز، شماری از دانشجویان دانشکده پزشکی در بیمارستان امامرضا (ع) بهدلیل همراهی با مردم انقلابی در محاصره نظامیان هستند و دستور بازداشت آنان صادر و تیراندازی هوایی طولانی شده است. آخرین خبرها حاکی از آن است که دانشجویان در آستانه قتل عاماند و اگر علما خود را نرسانند، معلوم نیست چه اتفاقی میافتد. وقت اندک است. جمعی از علما که پیشاپیش آنها آیتا... سیدعلی خامنهای، میرزاجواد آقای تهرانی، آیتا... شیرازی، آیتا... سیدکاظم مرعشی و آیتا... مروارید قرار دارند، پس از شنیدن این خبر بیرون میزنند تا خودشان را به بیمارستان برسانند. از جلو بیمارستان صدای بیامان و پیوسته گلوله میآید. برخی فرار میکنند. عدهای نشسته، سرشان را دزدیده و تعدادی پشت ماشینها و پستوی دیوارها پناه گرفتهاند.
رهبر معظم انقلاب در روایت آن روز چنین شرح دادهاند: «به مجرد اینکه رسیدیم آنجا (بیمارستان)، ناگهان جای رگبار گلولهها را دیدیم. بعد که پوکههایش را پیدا کردیم، دیدیم کالیبر۵۰ بوده که برای ساقطکردن هواپیمای متوسط کفایت میکرد. خبرنگارهاى خارجى که آمده بودند، من این پوکهها را نشان مىدادم؛ مىگفتم که این یادگاریهاى ماست؛ ببرید به دنیا نشان بدهید که با ما چگونه رفتار مىکنند.»
این سومین حملهای است که بیمارستانهای شهر در کمتر از ۲۴ساعت تجربه کردهاند. روز گذشته نیز چند نفر با همین وجنات نتراشیده به بیمارستان هفدهشهریور میریزند تا تابلو نامی را که از «ششم بهمن» برگشته است، پایین بکشند. آن روز هم گویا نوبت بیمارستان امامرضا (ع) بوده که تا دیروز «شاهرضا» خوانده میشده است.
شاهدان میگویند ساعت از ۱۰صبح گذشته بوده است که عدهای چماقبهدست درحالیکه تصویر محمدرضاشاه را روی دست داشتهاند، از در جنوبی وارد بیمارستان میشوند و پس از حمله به مردم و خردکردن شیشه ماشینهای پارکشده، بهسمت بخش اطفال حرکت میکنند. پرستارها بهسمت بخش میروند و هرکس چندبچه را بغل میگیرد، بیرون میبرد تا در حمام بیمارستان پناه دهد؛ بااینهمه تعدادی میمانند با انگشتهای نازک و دستهایی که به سرم وصل است؛ انگار ساقهگلی را به بند بسته باشند.
چماقدارها چنددقیقه بعد بیرون میروند، اما ماجرا تمام نمیشود. نیروهای رژیم، بیمارستان را محاصره میکنند. در ادامه، رگبار گلوله است که سینه آسمان بیمارستان را چنگ میزند. باورش سخت است، باور حمله به بخش اطفال، اما اتفاق افتاده است و چند کودک....
عقربههای ساعت روی ۳عصر که میایستد، روحانیون آخرین چاره را عملی میکنند و دست به تحصن میزنند، تحصنی که در اندکزمانی، خبرش به سراسر کشور میرسد و به یک نهضت بزرگ بدل میشود. مردم از راههای دور و نزدیک، خود را به محل حادثه میرسانند و در اطراف بیمارستان حلقه میزنند تا علاوهبر یاری به جمع تحصنکنندگان بپیوندند.
این تحصن که تا چند روز ادامه دارد، درنهایت با عزل سرتیپ عبدالرحیم جعفری، فرماندار نظامی مشهد، به پایان میرسد. در روز ۵ دی ماه که آخرین روز تحصن است، مقام معظم رهبری سخنرانی پرشوری انجام میدهند که دستاوردهای انقلابی بسیاری را نصیب مردم میکند که یکی از آنها افشای چهره واقعی رژیم پهلوی برای خبرنگاران خارجی بوده است.
۲۹ آبان ۱۳۵۷
عدهای از تظاهرکنندگان در صحن عتیق با پرتاب سنگ، تابلو سردر آگاهی حرم را شکستند و همین بهانهای برای حمله نیروهای رژیم طاغوتی به داخل حرم و شلیک بهسمت زائران شد. تعداد شهدای این واقعه ۱۱ نفر اعلام شده است.
۳۰ آبان ۱۳۵۷
در مشهد عزای عمومی اعلام و بازارها بسته شد. در ادامه، پزشکان و دانشگاهیان در صحن دو بیمارستان شهناز (قائم) و شاهرضا (امامرضا) تحصن کردند.
۲ آذر ۱۳۵۷
اعلامیهای ازسوی آیتا... شیرازی مبنیبر اعلام عزا و تعطیلی عمومی در سراسر کشور برای پنجم آذر منتشر شد.
۷ آذر ۱۳۵۷
وکلا و قضات مشهد برای یک هفته دست به اعتصاب زدند و خواستار پایان آدمکشی در ایران شدند.
۱۱ آذر ۱۳۵۷
درپی دستگیری ۲۴تن از دانشآموزان در تظاهرات روزهای قبل، عده زیادی از فرهنگیان خراسان در دادگستری مشهد تحصن کردند.
۱۴ آذر ۱۳۵۷
تظاهرات بزرگی در مشهد از طرف چهارراه باغخونی راه افتاد که در ادامه به درگیری کشیده شد. در این درگیری محمدعلی حناییطیرانیزد براثر اصایت گلوله به شهادت رسید.
۱۵ آذر ۱۳۵۷
دههاهزار تن از مردم در خیابانهای مشهد در اعتراض به رفتار خشونتآمیز پهلوی دست به تظاهرات زدند و عصر آن روز، هزاران تن از فرهنگیان و دانشجویان در استادیوم سعدآباد (تختی) تحصن کردند.
۱۶ آذر ۱۳۵۷
برای نخستینبار پس از بیانیه امامخمینی (ره) مردم به پشتبامها رفتند و صدای تکبیرشان شهر را پر کرد. این برنامه ساعت۹ شب آغاز شد و تا نیمساعت پس از آن ادامه یافت.
۱۹ آذر ۱۳۵۷
در روز تاسوعای حسینی مردم به خیابانها ریختند و به دستور امام (ره)، صریح و علنی، شعارهای ضدشاه سر دادند. در ادامه، تعداد زیادی از نظامیان، شهر را ترک کردند و انتظامات شهر تاحدودی به دست مردم افتاد. مردم مجسمههای شاه در میدان شاه (شهدا)، میدان تقیآباد و محوطه هنرستان شاهرضا را پایین کشیدند و نام تعدادی از بیمارستانهای شهر تغییر کرد.
۲۰ آذر ۱۳۵۷
در دور دوم اعتصاب مطبوعات، روزنامههای خراسان و آفتاب شرق از چاپ و انـتشار اخبار خودداری کردند.
۲۱ آذر ۱۳۵۷
عدهای از عوامل شاه به بیمارستان هفدهشهریور یورش بردند، تصاویر امامخمینی (ره) را پاره کرده، تهدید کردند چنانچه تابلو تغییریافته نام بیمارستان که پیش از آن «ششمبهمن» بود پایین نیاید، آن را با رگبار مسلسل نابود میکنند.
۲۲ آذر ۱۳۵۷
عدهای چماقدردست به بیمارستان هفدهشهریور حمله کردند، پس از پرتاب سنگ و مجروحکردن مردم، شیشه اتومبیلهای پارکشده در محوطه را شکستند. این عده سپس در خیابانها به طرفداری از شاه تظاهرات کردند.